سلام تولد جان
خوبي عزيزم؟
ذوق ديدن کتاب و آرامش گرفتن از شعرو خوب اومدي:دي
گاهي با خودم فکر ميکنم اگه فقط يه بار امکان بازگشت به گذشته و دوره ي بچگي رو بهم ميدادن هيچوقت آرزوي بزرگ شدنو نميکردم!
چقدر اين آرزو زود عملي ميشه! نه؟!
بارها و بارها به بچه هاي تو مدرسه يادآوري ميکنم که قدر لحظه
لحظه ي بچگياشون رو بدونن ولي...
آرزوي اونا هم حتي اگه به لب نيارنش خيلي زود بر آورده ميشه
بچه که بودم با خواهرم توي يکي از تابستوناي تعطيلي مدرسه
تو راهروي ساختمون خونمون يه کتابخونه راه انداخته بودم!
هر چي کتاب داشتيمو اونجا جمع کرديم!
حتي با يه پاک کن و جوهري که پشتش زديم مهر کتابخونه
هم درست کردم!
به دوستامون تو محل کارت دعوت داديم و خلاصه يه چي
ميگم يه چي ميشنوين:دي
هييييييييي روزگاااارر
چه زود گذشت...
گفتي دعا...
دعايت ميکنم عاشق شوي روزي...
بفهمي زندگي بي عشق بيمعناست...
تو هم گاهي دعايم کن
موفق باشي