• وبلاگ : قاصدک هاي آسموني
  • يادداشت : فني حرفه اي ،آموزش غذاهاي سنتي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گوياي خاموش 
    به نام خدا

    سلام

    اول اينو بگم، که آخرش رو بسيااااااااار حرفه اي تموم کردي! يعني الآن من دقيقاً منتظرم ببينم آخرش چي مي شه! :)
    (استعداد نويسندگيت خيلي خوبه :) )

    و اما بعد!

    بذار خودم آخرش رو حدس بزنم!

    صبا با همون خستگي اي که بهش اشاره کرده بود مي ره فني و حرفه اي. مي بينه يه عده دور بورد جمع شدن!
    مي خواد جمعيت رو بزنه کنار و بره نتيجه رو ببينه، که يهو مي بينه همه دارن مي گن سلام استاد!
    صبا فکر مي کنه مربي آشپزي پشت سرش ايستاده؛ برمي گرده و پشت سرش رو نگاه مي کنه، اما مي بينه کسي نيست!
    با تعجب دوباره روش رو به سمت جمعيت مي کنه! مي بينه همه دارن با احترام نگاهش مي کنن!
    بالاخره مي ره و ليست اسامي رو نگاه مي کنه، اما مي بينه اسمش توي پذيرفته شدگان نيست! بغض مي کنه و پيش خودش مي گه من به اين کدبانويييييييي! :"(
    که ناگهان چشمش به بالاي ليست ميفته!!
    مي بينه بالاي اسامي نوشته شده: نام مربي: استاد صباي يک دو سه چهار پنج! :))

    يهو دستي به شونه صبا مي خوره.. همون خانم مصاحبه کننده ست!
    خانومه مي گه: خانم يک دو سه چهار پنج! (:دي)، من وقتي توانايي شما رو در آشپزي ديدم، ديگه به خودم اجازه نمي دم مربي گري بکنم!
    اجازه بديد منم در محضر شما کسب مهارت بکنم! :))

    و بدين سان صبا استاد آشپزي مي شود! :دي


    يانگوم، جواهري در اصفهان! برنامه ي امشب سينماهاي کشور :دييي
    پاسخ

    سلامم/ گوياااا ما را داستان کردي رفتا : دي تو هم تبحرت تو نويسندگي حرف نداره انشالله کشف بشيم در آينده نويسندگان معروفي مي شيم :پي / هييي گويا اصلن حواسم نبود بالاي اون برگه را نگاه کنم :( ولي ديدم همه يه جورايي نگاه مي کننا :پي يانگوم جواهري در اصفهاننن : دييييييييييييي خيلي جالب بود