وبلاگ :
قاصدک هاي آسموني
يادداشت :
مي ارزد :)
نظرات :
2
خصوصي ،
40
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
گوياي خاموش
به نام خدا
سلام
--------
"
با دو دست تو فروريختن دم به دمم
به همان لحظهي بر پا شدنش ميارزد"
شايد موافق باشي شايدم نباشي، اما من فکر مي کنم که فروريختن به دست
او
، از برپاشدن
خيلي زيباتره..
برپاشدني که شايد دلخواه يار نباشه...
يه جورايي اينطوري به نظرم با منطق عشق سازگارتر ميرسه...
(و البته در عمل... :| )
--------
توي وبلاگا فکر نکنم، اما توي مرحوم برسا (فک کنم توي دلنوشتهها) خونده بودمش..
پاسخ
درسته گويا جان اما مي دوني چيه وقتي به دست اون فرو بريزي همون خودش يه جوري بلندت مي کنه که حتي اون فرو ريختنه که خيلي هم قبلش برات سخت بوده انقدر قشنگ ميشه / گويا من هنوز تو منطق عشق موندم :( اصلا مگه عشق منطقي هم داره؟؟؟
راست مي گي فکر کنم برسا بود آخه پس خاطرات ذهنم انگاري يه جا آشنا هم قبلا اينو خونده بودم برا همين گفتم :پي