• وبلاگ : قاصدک هاي آسموني
  • يادداشت : سفرنامه تهران (قسمت دوم)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نقش عشق 
    سلام صبا و تولد عزيزم
    اگه بگم الان گريم گرفته باورتون ميشه؟!
    آخه منم دوس داشتم بيام
    قرارشم با گوياي گلم هماهنگ کرده بوديم ولي وقتي ظهرش از مدرسه رسيدم خونه ديدم خاله جون و دختر خالم خونه ي ما هستن
    صدامو در نياوردم که همچين قراري دارم! آخه دختر خالم دانشجوي شهرستانه و چند روزي بيشتر مهمون تهران نبود... روم نشد بگم من ميرم پيش دوستام
    يه فکرايي به ذهنم رسيد که با خودم بيارمش که هم اون ناراحت نشه و هم من به همه ي بچه ها به خصوص صباجونم که قبلا نديدمش برسم ولي مامانم صلاح ندونستن و گفتن درست نيست که به خاطر خودت مهمونتو بکشي ببري بيرون!
    خب راستم ميگفتن...
    خلاصه کلي ناراحت شدم و به گوياي گلم مسيج زدم که اينطوري شده جريان و اميدوارم بهتون خوش بگذره(البته تو دلم گفتم: کوفتتون بشه که من نميتونم بيام:دي)
    صبا خيلي دوس داشتم ببينمت عزيزم
    کاش به همين زوديا يه برنامه ي ملاقات ديگه پيش بياد قربونت برم
    دوستون دارم يه عالمه
    هر چي بگم بازم کمه
    پاسخ

    سلام نقش عزيزم /هيق چه اشکي هم مي ريزي خو منم گريه ام گرفت / منم خيلي دلم مي خواست شما هم بودين و از نزديک مي ديديمتون / اشکال نداره اينبار ما کم سعادت بوديم انشالله به زودي بازم بيام يه قرار مي زاريم شما هم الويه درست کنيد بياين همديگرو ببينيم : پي / ما هم خيلي دوست داريم نقش جونم بوسسسس